این روزهای بارانی

ساخت وبلاگ

این روزهای بارانی

شنبه ۱۳۹۶/۱۱/۲۸13:24

رفتم سالگرد و با یه خونواده شوهر بی تفاوت روبرو شدم. اصلا نگفتن تو آدمی که اومدی! منم دندون رو جیگر گذاشتم تا مراسم تموم بشه. اما جناب"میم" تمام این بی مهری ها رو دیده بود و این شد که بعد از اتمام سالن و مسجد و سرخاک گازشو گرفت و برگشتیم خونه. 400 کیلومتر راه رو برگشتیم. با وجود این همه خستگی که داشت :(

اما قضیه به همین جا ختم نشد. چون هفته بعدش که میشه 5شنبه پیش عقد برادرشون بود. و نبودن من ظاهرا اصلا به نفعشون نبود. برا همین تماس گرفتن و کلی صغری و کبری بافتن تا رضایت دادم برم مراسم. دیشب برگشتیم. همه چی خوب بود. ظاهرا رفتارشون تو مراسم سالگرد مرحوم خیلی عواقب داشته براشون. خلاصه اینکه الان در آرامش به سر میبریم گوش شیطون کر:)

سه روزه که هوا بارونیه. خیلی هوای دلچسبیه. خدایا شکرت

خاله ریزه

یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 131 تاريخ : چهارشنبه 2 اسفند 1396 ساعت: 14:17