شنبه ۱۳۹۶/۱۱/۲۸ • 13:24
اما قضیه به همین جا ختم نشد. چون هفته بعدش که میشه 5شنبه پیش عقد برادرشون بود. و نبودن من ظاهرا اصلا به نفعشون نبود. برا همین تماس گرفتن و کلی صغری و کبری بافتن تا رضایت دادم برم مراسم. دیشب برگشتیم. همه چی خوب بود. ظاهرا رفتارشون تو مراسم سالگرد مرحوم خیلی عواقب داشته براشون. خلاصه اینکه الان در آرامش به سر میبریم گوش شیطون کر:)
سه روزه که هوا بارونیه. خیلی هوای دلچسبیه. خدایا شکرت
خاله ریزه •
یواشکی نویسیهای خاله ریزه...برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 131