تعریفیجات

ساخت وبلاگ

چند روز وقت نوشتن نداشتم یعنی در اصل تنبلی مانع شد..

همکار دوست داشتنیم بیستم ماه عروسیشه و تا آخر شهریور مهمون ماست . بعدش میره تهران. از الان دلم تنگ میشه برای نبودنش. باید برای عروسیش تدارک ببینیم. جناب"میم " به شدت لباس لازمه. آخرین سری لباسهاشو عید خرید و بعد از اون دیگه چیزی نخریده. اصرارهای زیاد منم بی فایده بوده. عاشق پیرهن سفید آستین کوتاه و شلوار نوک مدادی خوش دوخت و کفشهای چرمش هستم که عید خریده.وقتی این تیپو میزنه تحسینش میکنم تو دلم. راستش جناب "میم" هم هیکل مردونه و ردیفی داره هم تیپ خوبی داره. فکر کنم تا حالا این بعد قضیه رو اعتراف نکرده بودم.

داروهای پوستم تاثیر مطلوبی روی پوستم گذاشته و صورتمو کاملا روشن و شفاف کرده. از خودمان راضی هستیم .

امروز صبح هم به صرف صبحانه دعوت بودیم رستوران کارخونه. یه ماهی تابه املت کوکتل . در حدی خوردیم و خندیدیم که الان حس انفجار دارم:)))

دیروز از کانادا برای کارخونه مهمون اومده بود. ظاهرا صادرات عظیمی خواهیم داشت به اونور آبها.

راستی شش صبح ازخواب پا شدم و خیار شور گذاشتم :D:D:D فردا هم باید ترشی بندری و سالاد فصل بذارم.

 

یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 212 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 23:36