والدین عجیب

ساخت وبلاگ

والدین عجیب

سه شنبه ۱۳۹۶/۰۵/۱۰ 10:49

چند شب پیش دخترک رو برده بودیم پارک. من و جناب "میم" ازهمون اول هم چهار چشمی بچه رو میپائیم تو محیطهای شلوغ و اصلا تنهاش نمیذاریم.

دخترک مشغول تاب خوردن بود و ما هم نظاره گر شادیش بودیم. که یهو یه پسر بچه هم سن و سال دخترک بدو بدو از جلو تاب رد شد اگه سرعت عمل جناب "میم" نبود کله پسرک داغون شده بود. خلاصه رفتم سمتش و با ملایمت بهش گفتم عزیزم اگه میخوای تاب سواری کنی برو به مامان و بابات بگو بیان سوارت کنن. طفلک معصوم گفت باشه و راهشو گرفت رفت. از سر کنجکاوی چشم ازش برنداشتم تا ببینم والدین محترمش چه کسایی هستن. با تعجب دیدم بچه آواره بود و به دنبال پدر و مادرش میگشت حتی بارها کنترلشو از دست میداد و نزدیک بود از سراشیبی رو چمنها سر بخوره. خلاصه تا چشمم میدیدش نگاهش کردم دیدم رفت یه جاهای خلوت که ممکن بود زیر پاش چاله ای چاهی چیزی باشه. دلشوره گرفته بودم که برم دنبالش که یهو جناب"میم" گفت دنبال والدینش نگرد ایناهاشن.

در کمال تعجب دیدم پدر و مادر لب جدول نشستن و دارن رفتار بچه رو نگاه میکنن . نمیدونم هدفشون چی بود ولی اگه جناب"میم" گذاشته بود میرفتم میتوپیدم بهشون.

خلاصه بچه بعد از چند دقیقه آوارگی از پله های پارک رفت بالا و داشت میرفت سمت خیابون که یهو ننه باباش بلند شدن و آروم رفتن دنبالش. و درست قبل از اینکه برسه به خیابون خودشونو نشون بچه طفل معصوم دادن و از سه تایی از پارک خارج شدن.

تمام مدت داشتم به این فکر میکردم که اگه بچه از اون سراشیبی میفتاد یا اگه داخل چاهی چیزی میفتاد چی میشد؟

اون طفل معصوم چقد استرس داشت وقتی پدر و مادرشو پیدا نمیکرد.

بغضم گرفته بود. شاید داشتن بچه رو میسنجیدن که عکس العملش چی میتونه باشه ولی به نظر من که اشتباه محض بود.

نمیدونم شایدم من زیادی سخت میگیرم. ولی این روزا که بچه ها طعمه طمع انسان نماها میشن تو رو خدا بیشتر مواظب جگر گوشه هاتون باشین.

خاله ریزه

یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : والدین,عجیب, نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1396 ساعت: 11:28