من اومدم

ساخت وبلاگ
رفتم خونه و شام هم رفتیم بیرون و کلی هم گفتیم و خندیدم. خدار و شکر که این قهرمونم کوتاه بود و بخیر گذشت. البته بعد از معذرت خواهی جناب"میم" بابت ادای اون جمله زشت...

آخر هفته هم رفتیم دیدن خونوادش و تا بعد از ظهر دیروز اونجا بودیم و غروب رسیدیم خونه. خوش گذشت. هر شب مهمونی و باغ و گردش. فقط این تطعیلات یه چیز خیلی بدی داره اونم اینکه ساعت خوابمون تغییر میکنه. نزدیکای دو میخوابیدیم و تا ده صبح هم خواب بودیم. الان میتونید حال و روزمو حدس بزنین:))))

دیروز ناهار هم رفته بودیم یه جایی که کوهستانی بود و آبشار داشت و یه گروه نوجوون جنوبی واسه اردو هم اومده بودن اونجا. جاتون خالی کلی زدن و رقصیدن و من غرق لذت شده بودم. نی همبونه ،تنبک و دست زدن جنوبی که منو یاد اقوام مادری مینداخت و یاد داییهایی که هیچ وقت ندیدمشون.

پ.ن : میخواستم یه چیزی بنویسم واسه تروایس اما خب بعد پشیمون شدم.

یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : من اومدم,من اومدم خوب شم ولی,من اومدم بین خوبا,من اومدم به انگلیسی,من اومدم بریزم بهم,من اومدم بشم فدای توحسین,من اومدم اما,من اومدم اما قتلگاه,من اومدم بريزم به هم,من اومدم خشایار اذر, نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 139 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 23:36